با سلام به شما دوستان همیشگی. داشتم تو اونترنت می گشتم که یه شعر جالب راجع به مهندسا پیدا کردم. گفتم این رو هم تو وبلاگم بزارم تا یه کم از حالو هوای مهندسی بیاییم بیرون. امیدوارم خوشتون بیاد. يادواره مهندسي بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشتهام اينچنين اهرمن بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان به كف آمدم رتبهاي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم به خود وعدهاي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي
برچسبها: